روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه . . .

سلام شنبه :) 

شنبه ها رو.... اما نمیخوام بنویسمش ک بهش موج منفی بدم پس امروز روز فوق العاده ای برام :) 

دیروز بعد نوشتن پستم رفتم ارایشگاه و ساعت ١٢ بود برگشتم خونه بدوبدو حاضر شدم یهو تل اقای ن ز زد خان داداش بودن فرمودن میایم دنبالتون :) ٥ دقه بعدش من و جاری جان پشت داداشا جلو پیش ب سوی خانه مامان :) سر راه دوغ و چیپس و ماست موسیر خریدیم ناهار جاتو خالی لوبیا پلو خوشمزه بود با سبزی و سالاد شیرازی و دوغ خوردیم و بعدش حرف رفتن ما از ایران شد . اخه چند وقتیه اقای ن ب شدت پیگیره ک اگه شد بریم :/ خو من دوس ندارم دلم برا خانوادم تنگ میشه اما اوشون میفرمایند اینجا ما جای پیشرفت نداریم :( خان داداشم ب شدت حمایت ک اره برید و.. انقد بلاخره شرایط این کشور شرایط اون کشور کردن ک ساعت ٦شد و وقت رفتن اخه قرار بود بریم پیش نی نی خان با خان داداش اینا رفتیم و تو یه مسیری پیاده شدیم شکر خدا ک همه جا تعطیل بود بلاخره یه اسباب بازی فروشی پیدا کردیم یه ارگ ک شکل حیونا و صدای حیونا بود خریدم کلی موزیکال و نور داشت برا شام املت پزیدم ساعت ٨ بود ک سانى گف بیاید دیگههههه مام رفیم الهی فداش شم گرد بود گردتر شده شیطووووون کلی دیشب بازی کردیم ب شدت هم میونش با اقای ن خوبه ١١:٣٠ بود داداش جان زحمت رسوندن مارو کشیدن شب موقع خواب ب خدا گفتم واقعا یه ماشین معمولی بخدا گرون و خفنم نه چیزیه ک تو با اون همه عظمت از ما دریغش کردی؟ طرف اختلاس میکنه هرکار میکنه ما جرات ١٠ تومن وام گرفتنو نداریم :( کاش زودی درست شه :( دیه نزدیک ساعت ٩ برم حاضر شم و سرکار :) امروزم ک فستم و الان کمی پلو پزیدم اقای ن با فسنجونی ک داره بخوره :) روز خوبی داشته باشید عشقولیا 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.