روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

سلام پنج شنبه جان :) 

امروز تعطیلم و کلی قراره استراحت کنم خخخخ 

دیروز رفتیم دکتر بلاخره :) اول ک ارنج دستم باد کرده بود گف بهش میگن tennis elbow و اگه درمان نشه باید امپول روزی یه دونه و اگه باز نشه عمله :))) مرسی واقعا خخخ فعلا ک اتل بستیم و قراره ازش زیاد کار نکشم ازونجایی ک دکتر بابای شاگردمه گفت کارت سخته خیلی از دست راستت استفاده میکنی و.. 

برای زانو و پاهامم گف ک دیسکمه و باید استخر برم و امپول و قرصای ویتامینم داد اینبارم تلاشم میکنم بخورم و بزنم 

نتونسم ازش بپرسم ام اس ارثیه ؟ برام خطرناکه یا ن :/ 

شب تو استوری عکس دستم اینا گذاشتم تا مدیر ببینه یکم ازم بکشه بیرون دیدنشو ک دید حالا ری اکشنش نمیدونم چیه ! امروزم قرار شده مادرشوهر ناهار بپزه بفرسته ک من کاری نکنم :) همسرم کلی سپرده و قسم داده ک کاری نکنم جون دل دیشب کم مونده بود اشکاش بریزه وقتی گفت ببخشید ک مجبوری بری سرکار :(. 

وضعیت مالیمون یکم بوووووق شده :)) حقوق من ک مستقیم رفت ب اجاره خونه و حقوق همسر ١٠ ام میدن و دیشبم فقط ١٥٠ دادیم ب دکتر و دارو :/ 

اما درست میشه دیگه ب این بالا و پایینا عادت کردم :)

بابا برا همسر یه کت / کاپشن طوری خریده بود سال پیش ک امروز باید بشورمش و همسر بپوشه اخه اینجا بسی سررررد شده و طفلی بچم سردش میشه تک کتشم ک دیه داغون شده انقد پوشیده 

بابا قرار بود ٥ ام بره کربلا ک کل هزینش ریخت برا کرمانشاه میدونم چقدددد دوست داشت بره اما خو دیگه این تصمیمو گرفت 

عصری کلاس دارم برم کارامو بکنم ک عصر راحت برم سرکار ناهار ک داریم باید ببینم شامو چیکا کنیم و همسر چی دلش میخاد 

اخر هفته ی خوبی داشته باشید بووووووس 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.