روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

ماشین

سلام شنبه جان :)

صد بار اومدم بنویسم و ننوشتم :/ واقعا علتشم نمیدونما فقط الانم خودمو مجبور ب نوشتن کردم

بعلی از عنوان معلومه ک بلاخره ماشین خریدیم البته دو هفته ای هست :)

دو هفته پیش:

خو ما بین پراید و پژو روا مونده بودیم هرچند برامون بهتر روا بود چون پراید 86 اینا فرمونش هیدرولیک اینا نیس و اذیت میکردبعدش روا 86 هیدرولیکه/بزرگه/پدرشوهر تعمیرکار روا و این یعنی هزینه ها خو ب طبع کمتر میشه اولش چندتایی پراید دیدیم 84-85-86 اما واقعا اون چیزی نبود ک انتظار داشتیم تا اینکه وقتی من تو دیوار سرچ میکردم دیدم ک ما با پولمون میتونیم روا هم بخریم همسر ز زد و رفت دید اولی و دومی خیلی داغون بودن تا یه دونه تو بنگاه دیدن همسر شب ک اومد گف ک تر تمیزه و قراره فردا ببره بابا فنیشو ببینه چندتا شماره دیگ هم دادم بهش ک فردا اونا رو هم ببینه سرکلاس بودم نزدیکای ظهر ک ز زدم ببینم کجاس و چ خبر در کمال تعجب گف مبارکه خانومم!!! منم گفم مگ خریدی؟ نگو همون روا دیشبی فنیشم خوب بوده و قولنامه کردن ظهرش اومد دنبالم خوب بود خوشم اومد قرار شد جاهاییم ک کار داره بابا درست کنه اما نمیدونم من چرا خوشحال نبودم شروع کردم نق زدن بهونه بیخودی گرفتن انقد ک پدرشوهرم میگف باشه تو میگی کجاشو چیکار کنیم من بکنم دو سه تا الکیااااا واقعا الکی گفتم طفلک همه رو عوض کرد و نو کرد و گف جاهایی ک خط داره یکمی هم میدم رنگ میکنن (فروشنده خواسته بیرنگ بفروشه خودش رنگ نکرده) مامانم اینام گفتن برید روکش بخرید م پولش میدیم انقدی دختر بدی بودم ک طفلک همسر با بغض گف میبرم پس میدم تو اینو دوست نداری و...

واقعا نمیدونم چم بودشنبه صبحش مرخصی گرفتم و رفتم پلاکش زدیم و دوشنبه ام سندش زدیم از روز اول همسر گفته بود هرچی بخرم ب نام تو خواهد بود و اینطورم شد خلاصه که الان من ماشینمونو خیلیم دوست دارم و کلیم پشیمونم از کارای روزای اولم و واقعا پدرشوهرم مایه گذاشت و ب قول خودش عروسکش کرد حتی الان اون خطام ب چشمم نمیاد چون اینجا یهو سرد شد و حتی شب اول ماشین دار شدنمون برفی اومد شدید و اقای نقاش گف خیلی سرده الان رنگ نزنم ازون روز هنوز مونده و من واقعا چیزی نمیگم ماشین داشتن خیلی خوب خیلی ما کلی راحت شدیم حتی از هزینه تعمیر و اینکه خو قدبلند بودن همسر واقعا تو این ماشین راحتتره خیلیم خداروشکر میکنم هربار ک بیرون میریم

برادر شوهر اینام سمند فروختن و ساینا خریدن همسر میگه نگاه کن اونام اول رنو داشتن و مستاجر بودن ببین چقد پیشرفت کردن توام ب من و زندگیمون مهلت بده

میدونم ک وضعمون خیلی بهتر از اون موقع برادرشوهر ایناست اما خو کم صبرم دیه :)

وسط یه خونه ی شلوغ و با دلدرد نشستم مینویسم هم دلم میخاد خونه جمع کنم هم درس بخونم هم دراز بکشم نمیدونم زور کدومشون بیشتر خواهد بود :))

ارشدم ثبت نام کردم باید اوضاع درسیمو بهتر کنم و بخونم همسر فردا میره ابهر و منم ناهار میرم خونه دوستم و ازونجا شاید برم خونه مامان اینا شایدم خونه خودمون فعلا تا شنبه اموزشگاه تعطیله و عصرام خالیه و خو امروزو ک کلییییییییییی خوابیدم فستم هستم برم ببینم برا شام چی میتونم بپزم.


نظرات 3 + ارسال نظر
هنرمند سه‌شنبه 12 دی 1396 ساعت 15:01 http://www.honar5556.blogfa.com

ای شما!

ای تمام نام‌های هر کجا!

زیر سایبان دست‌های خویش

جای کوچکی به این غریب بی پناه می‌دهید؟

این دل نجیب را

این لجوج دیر باور عجیب را

در میان خویش

راه می‌دهید؟

Malihe سه‌شنبه 28 آذر 1396 ساعت 12:23 http://aboutmylifee.blogfa.com/

مبارکتون باشه
ان شالله خیرشو ببینید و به شادی ازش استفاده کنید

ممنون عزیزم

آرزو شنبه 25 آذر 1396 ساعت 21:06 http://arezoo127.blogfa.com

به به ماشین خریدید مبارکا باشه عزیزم
فقط حیف که اولش ضدحال زدی به همسرت
حالا اشکال نداره،خدا رو شکر که ماشین خریدید
به امید پیشرفتای بیشتر

سلام اره خعلی پشیمونم میسی عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.