روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

خوشبختی شاید صدای خنده ای باشد از ته دل

سلام :) 

خب از دیروز بنویسم :) 

بعد نوشتن پستم یکم قل خوردم رو زمین تا اقای ن بیاد خونه امد و ناهار خوردیم و پیش ب سوی کلاس:) خوب بود ٥:٣٠ تموم شد و برگشتم سر راه رفم برا اقای ن ست لباس زیر و جوراب خریدم و یکمی هم خرید واسه خونه کردم اومدم و سریع دست ب کار کیک پختن شدم برا شامم تصمیم داشتن گراتن درست کنم ٨:٣٠ اینا بود ک اقای ن ز زد باقالی میخوری؟منم بال دراوردم گفم یه عالمه بخر :)) 

٩ اینا بود ک اومد با یه عالمه باقالی :) اولش کیک اوردم با چایی ک خیلی خوشال شد و گف وای چقد دلم میخاست بعدش دوتا فیلم باحال دان کردیم گراتن گذاشتم تو فر کلی باقالی خوردیم و بعدش گراتن یعنی داشتیم میترکیدما:)) تا ١ فیلم نگاه کردیم بعدش لالا صبحم ک طبق معمول سر کار و ظهر اومدیم خونه ناهار مامان فسنجون داده بود بهمون و اقای ن پلو پزیده بود خوردیم و من ٤ رفتم کلاس ٧:١٥ بود ک ت شد و اومد دنبالم اولش خواسیم ناگتی چیزی بخریم برا شام بعدش تصمیم گرفیم بریم ساندویچی همیشه سوسیس سیب زمینی بخریم الانم شام خوردیم و ولو داریم فیلم نگاه میکنیم :) راستی من دیروز خوندن کتاب معجزه رو شروع کردم خیلیا ازش نتیجه دیدن حالا دیروز ک تمیرینشو انجام دادم الانم باید تمرین روز ٢ رو انجام بدم فردام فستم( کالری زیر ٥٠٠ و ممنوعیت نان و برنج و روغن و قند و ..) بی صبرانه منتظرشم اخه این چن روز احساس سنگینی میکدم :) دوست جونا شبتون بخیر 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.