روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

این روزها همه آدمها درد دارند؛ درد پول, درد عشق, درد تنهائی … اینروزها چقدر یادمان می رود زندگی بکنیم ..

سلام اینم از اولین استارت روزنه نویسی من 

چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده بود دلم میخاد بنویسم تا اینکه حرفامو بقیه ادما بدونن هرچند حرفای بی اهمیتی باشه اما ادما خوب بلدن سو استفاده کنن ازت 

از دیروز بنویسم ک یه روز پرررر بدو بدو بود 

آقای ن رفته بودن ماموریت و منم ک سرما خورده تلپ شدم خونه مامی اینا البته همون اول حالمو گرفت مادر ک انقددددد رژیمی همش هرچی مریضی تو میگیری و.. (هفته پیش ویروس معده گرفته بودم خخخ) ناهار خوشمزه مامی نوش جون کردیم ساعت 4:30 برا آجی وقت ارایشگاه گرفته بودم رفتیم موهاش کوتاهید و بعدشم بردمش آموزشگاه کلاس داشت برگشتم خونه یکمی برای بابایی لوس شدم و جوشونده خوروند بهم و بدو بدو رفتم دنبال اجی 

رسیدیم خونه قرار شد من برا مامی یه پروژش بنویسم تازه بساط کده بودم ک آقای ن ز زد گف من ماشینو دادم بابا میتونی بیای دنبالم دوباره من و اجی شال و کلاه کردیم و رفتیم دنبالش اخی عزیزمممم خسه بود میدونستم دلش میخواد بیایم خونه خودمون اما مامی براش شام پریده بود سرراه هندونه هوسونه هم خریدیم و رفتیم مامی شام کوکو سبزی پزیده بود خوردیم یکمی اقای ن و اجی بازی کردن و بعدش پیش ب سوی خونه من ک اصلا حال نداشتم تا اقای ن کاراش کنه یکمی نق زدم ک یهو ذوق مرگ شدم الهی فداششششش بشم برام یه رژ خوشرنگ فارماسی خریده بود :) عصری ب مدیر پ داده بودم و درخواست مرخصی کرده بودم عادتشه عمدا ج نمیده ک یعنی من ندیدم  و توام مجبور شی بری منم گفم کورخوندی ج هم ندی نمیام صبح دیدم ساعت 9 پ داده باشه ایشالا خوب شی بنده هم لالا تا 10 الانم ک درخدمت شمام ناهارم ک داریم من خیالم راحته فقط ساعت 4 کلاس دارم :( برم یه چی بخورم ببینم میتونم یکم اتاقمون مرتب کنم روز خوبی داشته باشید دوست جونام :*

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.