روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

روزمرگی هاى یک خاتون

اینجا منم و روزهاى در کنار تو بودن

حتی دوباره لبخند زدن هم دل میخواهد که من دیگر ندارم !

سلام خوبین؟ 

منم خوب؟ نه دروغ چرا بدم ! اگ قراره اینجام خودمو سانسور کنم ک دیه هیچی :/ 

پریروز با مامان بحثمون شد چرتا چرت غروبش ز زدم بابام با بی حوصلگی گف مادرت حوصله نداره خدافظ! 

منم واقعا حرصم گرف دیروزو اصن ز نزدم امروزم ز نزدم صبح ابجی پ داد میای اینجا؟ گفتم نه :( 

٢ روز بود منتظر بودم مامان ز بزنه اما خو خبری نشد الان تو کلاس واقعا کلافه بودم برا منی ک ٤ بار اینا با مامان اینا حرف میزنم رکورد زدم دو روزو 

ب اقای ن پ دادم دیدی ز نزدن دیدی دوسم ندارن؟ اوشون: نه عزیزم حتما سرشون شلوغه !!! 

بنده: من بچم؟ گولم نزن 

اوشون: فداتشم تو منو داری 

بنده : کاش تصادف کنم نگرانم شن! 

اوشون: خدا نکنه دیوانه فکر دل منو نمیکنی؟ 

بنده : ب من چ دل تو!! 

اوشون: سکوت 

تو تاکسی پر پر اشکام میریخت! پیاده شدم سر کوچه همزمان رسیدیم اومدیم خونه و من ولو شدم رو تخت و گریه ...

من بچه بدی براشون نبودم من اذیتشون نکدم من هرکاری اونا خواستن کردم و...

اوشون فقط سکوت و ناز 

الانم از اتاق انداختمش بیرون تاریکه و من گریه.. 

از دشمنشم ازش خبری نشه یه میپرسه کجاس! نکنه مرده! 

دلم شکسته خیلیا خیلی .... 


نظرات 1 + ارسال نظر
malihe شنبه 6 آبان 1396 ساعت 09:06 http://aboutmylifee.blogfa.com/

لازم نیست اینجا هم خودت رو سانسور کنی، اینجا قضاوتی نیست، اگه هم باشه تاثیر گذار نیست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.